۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

زمستان وطن !

زمستان آمد و دریغ از اندکی تغییر .
زمستان آمد و نه برفی و نه سرمایی، نه اندک سوزی که در جیب کند پنهان ،دستهای لرزان را .
زمستان آمد و من هنوز گرمم .
زمستان وطن طعم دگر دارد .
زمستان وطن امسال حرفها و رمزها دارد .
زمستان وطن سرد است و گرم است .
زمستان وطن آخر به سر شور دگر دارد .
زمستان وطن برف دارد، ابر دارد ،اشک دارد ، درد دارد .
و کور سویی امید ،
در پی آن نازنین نوروزی از آزادی.
دلم تنگ زمستان است .

۷ نظر:

ari irani گفت...

من مطمئنم که این زمستان ،زمستان دگریست..

با شروع شدنش ، شور مردم بی دفاع جان تازه ای‌ می‌گیرد...

با اتمامش به بهاری پر شور و سرسبز آزادی میرسیم...

جای ما آنجا خالی‌،،،

جای ما خالی‌ که تقدیر باعث شد بهار سر سبز وطن در بند را

فقط از راه دور نظاره گر شویم

و همراه فریاد آزادی هموطنان زمزمه ای‌ در دل کنیم...

shirin گفت...

be omide roozhaye khoob va azadi.be omide inke hame inja dore ham bashin bedoone andooh va tars.

Unknown گفت...

دوست استوایی عزیز من دلم برات خیلی تنگ شده ...

آقای رگبار گفت...

امین این شعر رو خودت گفته بودی ؟
خیلی قشنگ و با حس و حال بود . نمی دونستم شاعرهم هستی

استوایی گفت...

نیما جان منم خیلی دلم واست تنگ شده . امیدوارم خوب و خوش باشی

استوایی گفت...

رگبار جان غربت اینطوریه شاعر هم میشه آدم

ناشناس گفت...

به گوری چشم شاه
زمستون هم بهاره