۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

مهمانی سیاسی ...از نوع مالزیایش

امان از این سیاست که هرجای دنیا واسه خودش برو بیایی داره ...
چند شب پیش توسط دوست چینی - مالایی خود به یک مهمانی سیاسی دعوت شدم .
این مهمانی توسط جناح اپزسیون دولت فعلی مالزی در یک رستوران بزرگ به صرف شام گرفته شده بود . به جرات میگم که تنها خارجی اون جمع بزرگ من بودم و برای تمامی افرادی که نزدیک من نشسته بودند بسیار عجیب و غریب بود . گهگاه با پرسشهایی اندکی سعی میکردن که جوابی برای حضور من در این مهمانی بیابند . بیشتر سخنرانی ها به زبان های رایج مالزی (غیر انگلیسی ) بود جز چند سخنرانی به زبان انگلیسی ،که این ابهام اطرافیان را از بابت حضور من در مجلس دوچندان کرده بود .
اینکه واقعا چرا من اونجا بودم و دوست من چرا از من دعوت کرد را بدرستی نمیدونم ولی فضای مهمانی و نوع انتقاد از دولت و نحوه بررسی مشکلات تا اونجا که من توانستم بفهمم بسیار حرفه ایی و بدون هرگونه کینه بنظر میرسید . به نظر میرسید که این مهمانی فقط مختص روشنفکران و تحصیلکردگان نباشد و میشد از طبقه میانی و پایین جامعه نیز نمایندگانی پیدا کرد .
همیشه فکر میکردم مردمان این دیارچیزی از سیاست نمیدونن اما در آن میهمانی فهمیدم که سخت در اشتباهم .
تجربه جالبی بود . گفتنی در موردش خیلی زیاد اما ...
بعد از آنشب تصمیم گرفتم که تا اطلاع ثانوی تا جایی که امکان داره وارد هیچ بحث سیاسی نشم تا وقتی که بتونم سطح دانش و آگاهی خودمو بالاتر ببرم .
نمیدونم که این درسته که ما در ایران همگی کارشناس مسائل سیاسی داخلی و خارجی هستیم یا نه ؟
اما اینو میدونم که سیاست هم واسه خودش یه دانشه و بهتره من یکم ازش بهره داشته باشم تا بتونم ...

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

جوجه کوچک ... !!!

حکایت غذا خوردن ما هم در این ولایت غربت در نوع خودش کلی جالبه بخصوص از وقتی که دوستیمون با دوست چینی - مالایی (صاحبخانه عزیز ) روزبروز بیشتر و روابط صمیمی تر میشه . کار بجایی رسیده که در هفته سه یا چهار شب به اتفاق به رستورانهای مختلف چینی ، هندی ، مالزیایی ، ایتالیایی وفست فود ... سر میزنیم .
نا گفته نمونه تو این دیار غذا خوردن تو رستوران بسیار با صرفه تر از درست کردن غذا در منزل است .
خلاصه دلتون نخواد همه چی خوردیم از پرنده تو آسمون بگیر تا صدف کف دریا . میگو ، صدف ، هشت پا ، خرچنگ ، کوسه و انواع ماهی عجیب و غریب ...
اما همش یک طرف جوجه کوچک هم یک طرف ...
تو راه سفر برگشت از پنانگ شب قرار شد بریم یه جای قشنگ بالای یه تپه که چند تا هتل و شهربازی و کازینو است و شب و اونجا بمونیم . نرسیده به مقصد دوست عزیز تصمیم گرفت که شام را در یک رستوران چینی صرف کنیم ما هم از بس غذاهای عجیب و غریب خورده بودیم تو چند روز سفر در پنانگ دلمون لک زده بود واسه یه غذای آشنا ...
همیشه این دوست عزیز با توجه به سلیقه ما یکسری غذا سفارش میده و قبل از آماده شدن غذا کلی اطلاعات در مورد مواد مصرفی و طرز پخت و خاصیت غذا ها به ما میداد .
خلاصه گفت که براتون جوجه کوچک سفارش دادم ... غذا که اومد من و همسر استوایی خوردیم ، خیلی بدمون نیومد اما خیلی هم ساده نبود باورش که این گوشت مرغ یا جوجه باشه . دوستمان و همسرش هم اصرار داشتن که نگران نباشید جوجه کوچک است.
روز بعد که سفر رو به اتمام بود و در پایان سفر بودیم و برسم ایران از همسفرمون تشکر بجا می آوردیم ، دوست عزیز و همسرش اذعان داشتن که این سفر با یک راز کوچک همراه بود. همانجا بود که بنده فهمیدم ای داد و بیداد این رازه مربوط به همان جوجه کوچک است . بعد از کلی خنده و تعجب و نگرانی فهمیدیم که بله جوجه کوچک همان قورباغه خودمان بوده است ...
خلاصه اینم آخر و عاقبت ما در ولایت غربت ، هی نشتم گفتم عربهای ملخ خور ، سوسمار خور ... خودم قورباغه خور شدم ...

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

تجملات زندگی ...


چند شب پیش صاحبخانه و دوست و همسفر چینی مالایی من ، از من و همسر استوایی به صرف شام و شرینی در منزلش دعوت بعمل آورد . من و همسر استوایی مشعوف از این دعوت ناگهانی پس از اندکی بسوی منزل ایشان در چند بلوک آنطرف تر ،راهی شدیم.

منزل بزرگ اما مثل بازار شام شلوغ که بخش بزرگی از آن بهم ریختگی زیر سر دو پسر کوچک صاحبخانه بود .

شام بسیار ساده در ظروف ساده و پذیرایی بدون هیچ گونه تعارف ام صمیمی مرا برآن داشت چند خطی بنویسم ...

تفاوت بسیاری دیدم در نوع زندگی اینان با خودمان و هرگز نمیتوانم بگویم کدام بهتر است و کدام ارجح .

صاحبخانه عزیز که وکیل بسیار حاذقی است و از مال دنیا بهره بسیار دارد از اینرو توانایی درست کردن خانه و کاشانه ایی بسیار تجملاتی و پر از اثاثه که طرز استفاده آنها را هم نداند، دارد . میتواند به هر اندازه که میخواهد از ستهای مختلف ظروف تهیه کند، حتی اگر تا آخر عمرش از آنها استفاده نکند . میتواند آشپزخانه خود را با تمامی وسایل و لوازم برقی و غیر برقی زینت دهد حتی اگر بداند هیج زمانی به آنها نیاز ندارد . میتواند اگر بخواهد 3 یا 4 دست مبل سلطنتی و غیر سلطنتی به منظور دکراسیون داخلی تهیه کند حتی اگر روی مبلها فقط خاک بشیند و ...

صاحبخانه عزیز دارای تحصیلات عالیه از انگلستان و استرالیاست پس میتواند به بهترین شکل رسوم و تعارفات را بجا آورد و در هر جمله هزاران کلمه در مدح و ستایش مهمان آورد و با انواع تعارفات مهمان خود راشرمنده سازد ...

اما هیچ یک از کارهای بالا را نمی کند زیرا میخواهد و در فرهنگش اموزش دیده که ساده زندگی کند ...

نمیتوانم و نمی خواهم بگویم که او در اشتباهست یا که بدرستی زندگی میکند و تنها اینرا میدانم که زندگی ساده و بی آرایش چندان به مزاق ما ایرانیان خوش نمی آید که عمر خود را صرف فراهم کردن تجملات زندگی میکنیمو و دگر هیج ...

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

تجربه رویای کودکی




یاد دارم بعهد طفولیت همچون تمام کودکان عصر خویش کتاب رابینسون کروزوئه را بارها خواندم و در رویای کودکانه همیشه خویش را در همچون جزیره ایی متصور بودم. چه شبها که با فکر نقشه سفر به همچین جزیره ایی صبح نکردم و خوب یاد دارم که باتفاق دو تا از پسران خاله خویش نقشه ساخت کشتی کشیده بودیم، که البته چیزی نبود جز یک نقاشی ساده اما از اعماق ذهن 3 کودک رویا پرداز ...

حال در آخرین سال دهه سوم زندگی به اتفاق همسر استوایی و تنی چند از دوستان هم میهن و غیر هم میهن توفیق سفر به جزیره تیومان (Tioman Island) را داشتیم...

جزیره بسیار زیبا و بر اساس نظر مجله معتبر تایمز یکی از زیباترین جزایر دنیا ...

جزیره ایی به طول 39 و عرض 12 کیلومتر در 32 کیلومتری شرق سواحل مالزی در دریای چین جنوبی ، سواحل نیلگون زیبا ، جنگلهای استوایی بکر و وحشی ، آب آبی و دریایی مرجانی پر از ماهی های رنگارنگ ، دارای 45 گونه از میمونهای وحشی و 138 گونه از انواع پرندگان ...

جزیره ایی که طبق باورهای سنتی و اسطوره ایی محل استراحت و آرامش یک اژدهای پرنسس زیباست که در راه سفر از چین به سنگاپور برای دیدار معشوق خود این سواحل و جزیره زیبا را پیدا کرده و به منظور آرامش و استراحت در آن سکنی میکند.

این همه زیبایی دلیلی است که جهانگردان از نژادهای مختلف و ملل گوناگون از دریا و هوا خود را به این جزیره میرسانند تا مدتی طبیعت درمانی کنند ...

خلاصه اینکه یکی از رویاهای دوران کودکی ام براستی بواقعیت پیوست ، احساس بودن در جایی که انسان در مقابل زیبایی طبیعت هیجان زده شده و ای کاش تمامی کسانی که دوستشان دارم نیز با من بودن در تجربه رویای کودکی ...

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

آثار دوره ساساني در معرض تخريب جدي

اصل خبراز تابناک
اثر باستاني «بلاد شاپور» يا شهر قديمي دهدشت متعلق به دوران ساساني در کهگيلويه و بويراحمد به مکاني براي استعمال موادمخدر و چراي دام بدل شده است که براي حفظ اين اثر با ارزش و رونق گردشگري در اين منطقه بايد تدابيري از سوي مسئولان امر اتخاذ شود.

به گزارش خبرنگار مهر در ياسوج، شهر قديمي دهدشت بر اساس دست نوشته‌هاي تاريخي، "بلاد شاپور" نام داشت و توسط شاپور اول ساساني، فرزند اردشير اول ايجاد شده و بر اساس فارسنامه ناصري اين شهر باستاني زماني يک شهر بزرگ بوده است.

اين شهر حدود دو هزار خانه، مسجد، حمام و کاروانسرا داشت که بسياري از اين آثار هنوز برجاي مانده است. بلاد شاپور در اواخر دوره صفويه به خاطر عدم امنيت در راه‌هاي بازرگاني آن صدماتي ديده و در زمان هرج و مرج دوره زنديه غارت و ويران شد.
اين شهر باستاني از معماري خاصي بر خوردار است و آثار زيبايي از قبيل آب انبار، امامزاده ها، ارگ حکومتي و برج و باروها در آن مشخص است که توجه محققين و صاحب نظران آثار تاريخي را به خود جلب کرده است.

مصالح به کار برده شده در اين بناها از نوع گچ ساروج، آهک، لاشه و تنها در سقف گنبدي حمام آن آجر به کار رفته است.
اما مکاني که مي‌توانست با جذب گردشگران داخلي و خارجي صنعت توريسم اين شهر را رونق بخشد و به افزايش سطح درآمد مردم کمک کند، اکنون به مکاني امن و بي خطر براي معتادين پر خطر و نقطه‌اي کور و هراس انگيز براي شهرونداني بدل شده که شايد آرزو کنند هرگز اين ميراث کهن و نشان تمدن را نداشتند که اينک به دليل بي توجهي مسئولان به جاي هويت بخشي بستري براي هويت سوزي و زوال جوانان اين شهر شده است.

شايد آن روز که شاپور ساساني بناي اين شهر را نهاد تا آباداني را به مردمانش هديه دهد، هيچگاه گمان نمي‌برد که روزي به جاي زندگي، مرگ در آن سکني گزيند و بوي تلخ نيستي در کوچه پس کوچه‌هاي آن به مشام برسد.

بوي تلخي که به کوچه‌هاي شهر جديد دهدشت نيز مي‌رسد تا باز خبر دهد که زير سقف بناهاي هزار ساله بلاد شاپور، جواني ديگر از مصرف افيونهاي دنياي مدرن مرده است، مرگ سردي که تن بلاد شاپور را همچون مردمان اين ديار مي‌لرزاند.

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

فستیوال چینی




چند شب پیش به اتفاق همسر استوایی و یکی دگر از دوستان جان برای سرک کشیدن به یک جشن و فستیوال چینی(Legend of mid-autumn festival) عازم دانشگاه شدیم . بسیاری دیگر از دانشجویان سایر ملل نیز به منظور تماشای این فستیوال اونجا جمع بودن . درکل زیبا بود و از نظر من این همه عشق و علاقه و اهمیت به اسطوره ها و سنتها در بین این جماعت چینی الاصل بسیار جالب بود و از همه مهمتر کمک و همکاری دانشگاه با آنها (مدیران دانشگاه بیشتر مالایی و مسلمان هستند !!!) ... در دل یاد وطن افتادم که ما با اسطوره ها و سنتهایمان چه کردیمو و بطور مثال جشن چهارشنبه سوری ما چگونه است و مابقی که نگویم بهتر است ...

با کلی تلاش و تکاپو و پرسش و جستجو اسطوره این جشن اینطور که بنده فهمیدم، از این قرار است :

در اسطوره های چینی فردی است به نام Hou Yi که در زمانی که 10 خورشید بر زمین می تابیده و تمام گیاهان سوخته بودند و مردم زمین در حال مردن بوده اند ، او با استفاده از تیر کمانش 9 خورشید را نابود کرده و زمین را نجات داده است . زینرو این فرد بسیار محبوب شده تا جایی که ملکه بهشت اکسیر فنا ناپذیری (ابدی ) را به او هدیه میدهد که فقط یکنفر میتوانسته از آن بهره برد . اسطوره داستان که عاشق همسر زیبایش بوده از روی وفاداری از خوردن اکسیر امتناع میورزد و اکسیر را نزد همسر خویش به امانت میگذارد . اهریمن داستان که یکی از شاگردان Hou Yi به نام Feng Meng بوده در یک فرصت مناسب از نبود اسطوره استفاده کرده و همسر اورا مجبور میکند که اکسیر را بدو تحویل دهد ، همسر وفادار نیز چاره ایی نمی اندیشد جز آنکه خود اکسیر را سر کشیده و پرواز بلندی را شروع کرده ودر ماه سکنی گزیند ...

این جشن در شب 4 اکتبر که از نظر آنها ماه درخشنده ترین حالت را داشته برگزار شد و همه از جمله همسر استوایی فانوسی بدست داشته و به ماه به منظور تماشای دختر زیبای اسطوره می نگریستند ...

اومدم اینجا...

به خدمتتون عارضم من که وبلاگ نویس نیستم و نخواهم شد ، اما نزدیک بود همبن تجربه را هم بخاطر سرویس بد بلاگفا از دست بدم...
اومدم اینجا شاید که موندنی شم ...
بلد نیستم نوشته های قبلی را بیارم اینجا اگه دوست دارید بی زحمت تو همون ادرس قبلی بخونید ...
www.ostovaee.blogfa.com
اینجا اگر مشکلی نباشه میخوام بیشتر بنویسم ...