۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

داستان سفر ما با ایران ایر

داستان سفر ما با ایران ایر هم کم کم داره میشه یک مثنوی تمام و کمال .
داستان از این قرار بود که من و همسر استوایی قرار بود با هواپیمایی ایران ایر از وطن به دیار غربت برگردیم . دوبار پرواز بدون هیچ گونه اعلام قبلی کنسل شد و دست اخر پرواز با تاخیر بسیار انجام شد . در نهایت ما به پرواز بعدی نرسیدیم و طبق قوانین یاتا، ایران ایر باید خسارت ما را بپذیرد . اما پس از یک ماه و نیم پیگیری هنوز هیچ جواب درستی دریافت نکردیم .
اینکه چی شد هواپیمایی ایران ایر با اون همه عظمت و رکورد بی سابقه کارش به اینجا کشید، خودش مجال دیگه می طلبه . البته که طبق معمول همه تقصیر گردن آمریکا جهانخوار و تحریم و این چیزاست و اصلا به ما هم مربوط نیست که این همه کشور تو دنیا چرا ما باید اسیر تحریم باشیم .
اما نکته مهم اینجا اینکه رفتار مدیران و کارمندان این شرکت بحدی زشت و زننده است که اصلا رغبت نمیکنم دیگه پیگیر کارم باشم . آخه یکی نیست بگه شما که هیچ ارزشی برای جان و سلامتی و زمان مردم قائل نیستید، شما که هر روز فرود اضطراری دارید، شما که ظاهرا بدلیل تحریم بسیاری از هواپیماهاتون اجازه سفر به اروپا و حتی شرق را ندارند ، شما که اعصاب و ادب ندارید ،تکرار میکنم ادب ندارید ،شما که کوچکترین شناختی از دانش مدیریت ندارید ، شما که نمیدونید حق با مشتریست ، شما که نمیدانید هواپیما اتوبوس نیست و نباید سرپایی سوار کرد و به هزار دلیل دیگر، خوب مگه مجبورید . ببندید درشو و ملتی را راحت کنید .
همین

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

گفتاری از دکتر حسین فاطمی


«برای جامعه و ملتی که می‌خواهد زنجیرهای گران بندگی و غلامی را پاره کند، این طور رنج‌ها و جان سپردنها و قربانی دادن‌ها باید امری عادی و بسیار ساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینهٔ هر جوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد این آرزو و آرمان بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال استعمار و فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد»
این سخنان از قول دکتر حسین فاطمی دوست و وزیر امور خارجه دولت مصدق و اولین پیشنهاد دهنده طرح ملی شدن صنعت نفت  در بیمارستان بعد از ترور نافرجامش نقل شده است . 
دکتر فاطمی مدتی بعد کودتای بیست و هشت مرداد اعدام شد .

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

دوئل از نوع نفتی

رقابت نفتی در خاورمیانه هم در نوع خودش جالبه . میدانهای نفتی و گازی بسیاری بین کشورهای این منطقه مشترکه . ایران هم از قرار معلوم دارای 23 میدان مشترک نفت و گاز با کشورهای کویت، عراق، قطر، عمان، امارات متحده عربی، عربستان سعودی و ترکمنستان است. خلاصه در هریک از این میدانها رقابت بسیار شدیدی در خصوص افزایش میزان برداشت وجود دارد از این رو که طبق قوانین هرکه زور و توانش بیشتر برداشتشم بیشتر.
خلاصه این وسط یواش یواش داره سر ما کلاه میره چون رقبا با سرمایه گذاری شدید و دعوت از بهترین شرکتهای بین المللی با انتقال فناوری های روز دارن سهمشونو از این منابع مشترک روز به روز بشتر میکنن و ما اندر خم گفتمان در خصوص فرصت ها و تهدید های تحریم ماندیم و نقدو گذاشتیم کنار چسبیدم به نسیه  ( کنایه به سرمایه گذاری برای دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ایی ).
در همین گیر دار که ما از یک طرف در فکر مدیریت جهانی وصدور دانش و تکنولوژی به اقصا نقاط دنیا هستیم و از طرف دیگر در به در به دنبال شرکتهای چینی و هندی و روسی ( اونم نه بدرد بخوراش ) به منظور افزایش بهره برداری از منابع مشترک ، کشورهای دیگر براحتی با برنامه های بسیار دقیق بدون جار و جنجال دارن حالشو میبرن حتی عراق !
بطور مثال عراق به منظور افزایش بهره برداری (رسیدن به مرز یک ميليون و هشتصد هزار بشکه) در میدان نفتی مجنون (آزادگان ما) با شرکتهای شل (انگلیس - هلند) ، پتروناس (مالزی) و هالیبرتون (آمریکا) قرار داد میبنده و ما به همین منظور(رسیدن به مرز 260 هزار بشکه نفت ) اول دست به دامان ژاپنی ها شدیم که ژاپنی ها  بعد خاتمی تقریبا رفتن روسها و هندیها که سر کارمون گذاشتن و حالا چینی ها وارد کارزار شدن .
دیگه شما پیدا کنید برنده این دوئل را ...

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

تمام مدارک دانشگاهی

آدم بعضی وقتها میمونه که در مقابل برخی از صحبتها چی بگه چی نگه . دیروز از قول امیر قلعه نوعی مصاحبه ایی روی سایتهای خبری دیده شد که ایشان گفته اند تمام مدارک دانشگاهی را سپری کردم !!!. عجب بابا چه حکایتی شده .
تشخیص اینکه ایشان مربی خوبی هست یا نیست کار من نیست .
اما آخه این حرف یکم الکی بنظر میاد . گیرم ایشان بهترین مدرک مربیگری از اروپا داشته باشند (که ندارند) اما چه ربطی به مدارک دانشگاهی داره .
جناب برای گرفتن مدارک دانشگاهی باید اول دیپلم داشت و بعد رفت دانشگاه سر کلاس . اونم 4 ماه و یکسال نه عزیز جان. برای همه مدارک که شما گفتی همشو داری حداقل یه 10 سالی باید سخت درس خوند . البته که ما که بخیل نیستیم شاید شما هم مدرک دکتری از آکسفوردی ، هاوایی چیزی داری . خلاصه ایرادی هم نداره عزیز اگر داری رو کن ، شاید توهم وزیری یا مشاوری یا معاونی شدی .
دیگه از زمان قدیم گفتن که اب که سر بالا بره ....

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

این که میگن ادبیات ما آینه تمام نمای احساسات ماست ، پر بیراه نگفتن . گاهی آدم یک عالمه حرف و حدیث تو ذهنشه که نمیتونه بزبان بیاره ، و حتی اگه بشه آورد باید کلی سانسورش کرد و از سر و تهش زد . ولی وقتی با دقت بیشتری  مجموعه اشعار شاعران این سرزمین مد نظرم قرار میگیره ، متوجه میشوم بعضی از احساسات سالیان سال در این سرزمین مشترک بوده و شاعران زیادی در این خصوص سروده دارند . حسی دارم که نه میتونم به زیان بیارم و نه قابل تفسیره فقط این غزل شیخ اجل سعدی شیرازه که میتونه این حس تا حدود زیادی بیان کنه . 
 برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را                     بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
هر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌ رود                   توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند                            تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را
از مایه بیچارگی قطمیر مردم می‌شود                              ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را
زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد                       کز بوستان باد سحر خوش می‌دهد پیغام را
غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی                     باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد                      ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل                         نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش              جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را
باران اشکم می‌رود وز ابرم آتش می‌جهد                         با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را
سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود                صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را


۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

دومین سالگرد تولد در ولایت غربت

فردا دهه سوم زندگی اینجانب به پایان میرسه و بدون چک و چونه وارد دهه چهارم خواهم شد .
اینجوری دیگه زمان مثل برق و باد میگذره و سالها و دهه های عمر هم یکی پس از دیگری میان و میرن .
شوخی شوخی دهه سوم زندگی با آن همه شور و شوقش تموم شد و اینجاست که باید ژست پیرمردی گرفت و بخونم جوانی هم بهاری بود و بگذشت .
خلاصه امروز از صبح همش درگیر خاطرات سالهای گذشته بودم . نمیدونم چرا هیچ وقت همچین حسی به سالگرد تولدم نداشتم ولی این دومین سالگرد تولدم در غربت مرا بدجور گرفتار گذشته ها کرد.