۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

تجملات زندگی ...


چند شب پیش صاحبخانه و دوست و همسفر چینی مالایی من ، از من و همسر استوایی به صرف شام و شرینی در منزلش دعوت بعمل آورد . من و همسر استوایی مشعوف از این دعوت ناگهانی پس از اندکی بسوی منزل ایشان در چند بلوک آنطرف تر ،راهی شدیم.

منزل بزرگ اما مثل بازار شام شلوغ که بخش بزرگی از آن بهم ریختگی زیر سر دو پسر کوچک صاحبخانه بود .

شام بسیار ساده در ظروف ساده و پذیرایی بدون هیچ گونه تعارف ام صمیمی مرا برآن داشت چند خطی بنویسم ...

تفاوت بسیاری دیدم در نوع زندگی اینان با خودمان و هرگز نمیتوانم بگویم کدام بهتر است و کدام ارجح .

صاحبخانه عزیز که وکیل بسیار حاذقی است و از مال دنیا بهره بسیار دارد از اینرو توانایی درست کردن خانه و کاشانه ایی بسیار تجملاتی و پر از اثاثه که طرز استفاده آنها را هم نداند، دارد . میتواند به هر اندازه که میخواهد از ستهای مختلف ظروف تهیه کند، حتی اگر تا آخر عمرش از آنها استفاده نکند . میتواند آشپزخانه خود را با تمامی وسایل و لوازم برقی و غیر برقی زینت دهد حتی اگر بداند هیج زمانی به آنها نیاز ندارد . میتواند اگر بخواهد 3 یا 4 دست مبل سلطنتی و غیر سلطنتی به منظور دکراسیون داخلی تهیه کند حتی اگر روی مبلها فقط خاک بشیند و ...

صاحبخانه عزیز دارای تحصیلات عالیه از انگلستان و استرالیاست پس میتواند به بهترین شکل رسوم و تعارفات را بجا آورد و در هر جمله هزاران کلمه در مدح و ستایش مهمان آورد و با انواع تعارفات مهمان خود راشرمنده سازد ...

اما هیچ یک از کارهای بالا را نمی کند زیرا میخواهد و در فرهنگش اموزش دیده که ساده زندگی کند ...

نمیتوانم و نمی خواهم بگویم که او در اشتباهست یا که بدرستی زندگی میکند و تنها اینرا میدانم که زندگی ساده و بی آرایش چندان به مزاق ما ایرانیان خوش نمی آید که عمر خود را صرف فراهم کردن تجملات زندگی میکنیمو و دگر هیج ...

۲ نظر:

Siavash گفت...

ساده زیستن در خون ما نیست

Mohammad Reza گفت...

خیلی جالب بود ، دوست عزیز در بلاد استوایی ، هم متنش جالب بود هم من رو یاد یه چیزای انداخت
راستی وقت کردی یه چیزی هم راجع به طفل کوچکتر این همسفر چینی مالایی بنویس