داستانی داریم ما با این شب و روز در ولایت غربت که نگو و نپرس
دیگه کم کم داریم جغد میشیم شب زنده دار و روز بیدار.
اختلاف چهار و نیم ساعته با ایران ، آب و هوای یکسان و بدون تغییر استوایی ، زندگی دانشجویی ، درس و کتاب ، شب نشینی ایرانی ، چای و آجیل ، غذای سنگین ، تلویزیون و رادیوهای فارسی زبان اینترنتی ، یاهو چت و اسکایپی ، گشت و گذار الکی و گهگاه غیرالکی در فضای مجازی و بی فیلتر اینترنت ، داشت یادم میرفت فیس بوک و ... همه با هم مقصرند در این بی خوابی شبانه ما ایرانیان مقیم استوا
۴ نظر:
پس آخر سر شعر چی شد؟
دیگه شعر نذاشتم خیلی رمانتیک نشه
تو این همه شب زنده داری پس تکلیف درس چی میشه :)))))))))))))))))
تکلیف که معلومه نمیخونیم مثل همه . نکنه شما میخونید ؟
ارسال یک نظر